این روزها همهاش عجیب است
پر است از اتفاقات عجیب
تلنگرها
سیلیها
و نشانهها
یک چیزهایی میبینم و میشنوم که انگار قرار رخدادنشان برای درس دادن به من بوده
برای یادآوری به من
و برای باز کردن چشمهایی که مدتها یا برای خواب بستهمشان یا برای نریختن اشکهایم
این روزها دایم یک چیزهایی میشود؛ من ساعتها در فکر فرو میرم و میبینم که ای وای از این زندگی
و برای باز کردن چشمهایی که مدتها یا برای خواب بستهمشان یا برای نریختن اشکهایم
این روزها دایم یک چیزهایی میشود؛ من ساعتها در فکر فرو میرم و میبینم که ای وای از این زندگی
دقیقتر بخواهم بگویم
این روزها دنیا به من درس میدهد