Sunday, February 2, 2014

انگار که رهایی نیست

تمامی ندارد
هر روز و هر شب تکرار می شود
تو هی دورش میکنی از خودت 
او هی به تو نزدیک تر می شود
دائم سعی می کنی فراموشش کنی
و اون همه اش در یاد توست
تمامی ندارد انگار
این غم خوردن ها
این مرور کردن ها
این خندیدن های از روی تنفر
این اشک های از سر دوست داشتن
تمامی ندارد درگیری تو با این حس های عجیب
که اسمی برایشان نداری جمله ای و حتی کلمه ای برای توصیفشان نیست
اما می دانم
خوب می دانم
انگار که رهایی نیست