Tuesday, May 18, 2010

تصویر زن


در سردر کاروانسرايي

تصوير زني به گچ کشيدند
ارباب عمايم اين خبر را
از مخبر صادقي شنيدند
گفتند که واشريعتا خلق
روي زن بي نقاب ديدند
آسيمه سر از درون مسجد
تا سردر آن سرا دويدند
ايمان و امان به سرعت برق
مي رفت که مومنين رسيدند
اين آب آورد آن يکي خاک
يک پيچه ز گل بر او بريدند
ناموس به باد رفته اي را
با يک دو سه مشت گل خريدند
چون شرع نبي ازين خطر جست
رفتند و به خانه آرميدند
غفلت شده بود و خلق وحشي
چون شير درنده مي جهيدند
بي پيچه زن گشاده رو را
پاچين عفاف مي دريدند
لبهاي قشنگ خوشگلش را
مانند نبات مي مکيدند
بالجمله تمام مردم شهر
در بحر گناه مي تپيدند
درهاي بهشت بسته مي شد
مردم همه مي جهنميدند
مي گشت قيامت آشکارا
يکباره به صور مي دميدند
طير از وکرات و وحش از حجر
انجم ز سپهر مي رميدند
اين است که پيش خالق و خلق
طلاب علوم روسفيدند
با اين علما هنوز مردم
از رونق ملک نااميدند
ایرج میرزا

+ بع‌له